اشك هاي من در قطار

لطفا اگر اشنايي نخون، براي تو ننوشتم احساس درماندگي ميكنم، قلبم بشدت فشار ميده. و همينطور اشكام جلوي ديگران توي قطار ميريزه، انگار نياز دارم يكي بياد بغلم كنه و بگه گريه نكن همه چيز درست ميشه. امروز يان و غيدوان خبر شدن، يان عذرخواهي كرد گفت نميدونستم و غيدوان اصلا باورش نميشد. ميگفت داري دروغ ميگي:) اره معلومه كه مثل دروغ به نظر ميرسه، مگه ميشه دو تا ادم انقدر صميمي يهو ديگه حرف نزنند؟ منم بودم باور نميكردم.

آخرین مطالب این وبلاگ

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها